**********دوربرگردان**********

یه سری حرف اشنا........حالا.........چه تلخ..........چه شیرین..........

**********دوربرگردان**********

یه سری حرف اشنا........حالا.........چه تلخ..........چه شیرین..........

بچه هااینم بقیه اش..........


بچه هاااااااااااااااااا.......شرمنده بقیه اش روننوشتم........... اینم سهم شما.......... 

 

فقط یه سال باهم دوستانه زندگی میکنیم من توی این یه سال میرم دنبال کارای هردومون ...بعدازاینکه ویزادرست شدباهم میریم کانادا......اونجاازهم جدامیشیم...تومیتونی بمونی می تونی هم برگردی دیگه میل خودته بخاطراینکه یه اسم قراره واردشناسنامه ات بشه من حاضرم هرجریمه ای روتقبل کنم البته خودم یه پیشنهاددارم.....ولی اگه تونظردیگه ای داری من قبول میکنم من تورشت یه ویلای هزارمتری دارم روبه دریابعدازاینکه کارام درست شدوخواستم برم اونورمیزنم به نام تو.........درضمن مهریه هم چیزی نمی خوام که فکرکنی کاسه ای زیرنیم کاسه است تواین یه سال تومیتونی هرکاری که دلت خواست بکنی هرجاهم خواستی بری توهیچ تعهدی نسبت به من نداری حتی من خرجی هم ازت نمی خوام حتی میتونی این قضیه روازهمه پنهون کنی.....خب حالانظرت چیه هنوزحاضرنیستی بهم کمک کنی؟؟؟؟؟؟؟

توفکربودم وباغذام بازی میکردم بدجوری درگیرحرفاش شده بودم ولی نه اگه طلاق نگیره چی؟؟؟؟؟بعدازچنددقیقه سرم روبالاگرفتم وگفتم

ازکجامطمئن باشم بعدازیه سال طلاق میگیری؟؟؟؟؟؟؟

اولاکه قانون اینجااین طوریه که مردهروقت بخوادمیتونه زنش روطلاق بده ....دومامن بهت تعهدمیدم....حتی شده تعهدمحضری!!!دیگه چی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهش خیره شدم ازچشمای روشنش نگاهم چرخیدروابروهای بورش بعدم گونه های گل انداخته اش وبعددماغ کشیده اش .......روی لباش موندم چقدرخوش فرم بودجون میدادواسه.......نگاهم خزیدروهیکلش لاغروبغلی لباسشم یکم تنگ بودواندامش روبهترنشون میداد

اومدی بنگاه ماشین بخری حالاداری نیگامیکنی زدگی نداشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خنده ام گرفت ولی خنده ام روفروبردم وبااخم گفتم

فکرامومیکنم بعداخبرشوبهت میدم.....

همین که بلندشدانگارهول شد

کی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

هفته دیگه پنج شنبه.......

خوشحال شدوبلندشدوادامه داد

باشه پس پنج شنبه دیگه همین جامنتظرتم....

به سمت میزمون رفتم همین که بچه هاخواستن حرف بزنن باجدیت گفتم

بچه ها.......همگی خفه.....

سه تایی ساکت شدن

چنددقیقه بعدترساودوستاش بلندشدن ورفتن بچه هاهم انگارولوشدن منم دیگه بایدمیرفتم خونه خداحافظی سرسری کردم وخارج شدم گیج ومنگ بودم

حرفاش بدنبودمنم خسته شده بودم اینقدرمادرم گیرمیدادومدام میگفت زن بگیر.....

یه فرصت عالی بودخیلی راحت میتونستم ازشرهمه ی دخترای اطرافم راحت شم چون بعدازدواج لااقل بیشترشون خودشونوجمع وجورمیکردن

اره.......ولی نه.........اووووووووووف نمیدونم.......

تاپنج شنبه جونم بالااومداونقدرکه فکرکردم وبالاخره تصمیمم روگرفتم بایدقبول کنم

صبح زودتلفن شروع کردبه ویق ویق کردن دستم رواززیرپتوبیرون اوردم وجواب دادم

بله........

الووووووووووو.......پسرتومعلومه کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باصدای گرفته گفتم

خوووووووووونه....توتخت کنارزنم مشغول عشق وحال........

امیر بی صداخندید

خوش به حالت ماکه شب نوبتمون میشه.........ازشوخی گذشته پاشوبیادیگه.......مثلاعروسیه منه هااااااااا

باشه حالاچرامیزنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟اومدم......

لباس عوض کردم

یه کت سورمه ای باشلوارکتون مشکی کفشای ورنیه مجلسیم روهم ازجعبه دراوردم وپام کردم

اووووووووووووووووه ........چی شدم ........لامصب........ دخترکش بودنم روچیکارکنم؟؟؟؟؟؟؟

تاشب عین چی دویدم وکارکردم یاماشین گل زدم یاباغ هماهنگ کردم

بچه هاهم همه اومده بودن ووسط غوغایی بود

نگاهم به ناگاه روساعت خشک شد

واااااااااااایی من قرارداشتم

باچنان سرعتی توخیابونالایی میکشیدم که چندبارمیخواستم تصادف کنم

واردپارکینگ که شدم سپربه سپرماشینی که میخواست خارج بشه وایسادم

ترسابودولی لنگارنفهمیدمنم پریدپایین بیاددعوا

که پیاده شدم

ماتش بردرفیقاشم اومدن پایین میخواستم بترکم ازخنده یه نگاه به من میکردن ویه نگاه به ماشینم

لبخندزدموگفتم

چیه پیشی کوچولو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یه جوری اومدی پایین که گفتم الان پنجولم میزنی

سعی کردخونسردباشه

این چه وضع رانندگیه؟؟؟؟؟؟؟حالاخودم به درک اگه این دوتابلایی سرشون میومدجواب خونواده هاشونوشمامیدادی؟؟؟؟؟؟؟

فاصله ام باهاتون یه فاصله رعایت شده بود

چشم غره ای بهم رفت وگفت

حالامیشه لطفاماشینتون روازسرراه بردارین؟؟؟؟من عجله دارم

جدی؟؟؟؟فکرکردم امشب منتظرم میمونی........هرچندفکرکنم تاالانم خیلی انتظارکشیدی ودیگه خسته شدی....مگه نه؟؟؟؟

حالاهم ماشینتوبده یکی ازدوستات ببرن خودت بیاسوارماشین شو.......کارت دارم

-چرانمیاین بریم داخل رستوران حرف بزنیم؟؟؟؟

فهمیدم هنوزبهم اعتمادندارهباحرص گفتم

من عجله دارم.......الانم به هزارزحمت اومدم اینجا.....حوصله نازکشی هم ندارم اگه میای بروسوارشواگرهم نه که من به کارام برسم

سریع رفت توماشینو روبه دوستاش بالحن جگرسوزی گفت

شمابریدمن باارتان میام

بیاسوارشوماشین روازسرراهشون بردارم

پریدتوماشین منم روصندلیه نرم ماشین نشستم

قشنگ معلوم بودازنرم رفتن ماشین داره خواب میره که گفتم

نمی خوای چیزی بپرسی؟؟؟؟؟؟؟؟

باغرورگفت

سوالی توی ذهنم توی ذهنم نیست که بخوام بپرسم........شماخودت اگه حرفی داری که میدونم داری میتونی بزنی.....

ابروهاموبالادادم چه گستاخه سرعتم روزیادکردمو گفتم

خونتون کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟

برای چی؟؟؟؟؟؟؟؟

میخوام همونطورکه اروم اروم میرم سمت خونتون حرفاموبزنم....

ادرسوکه داددیدم زیاددورنیست سرعتم روکم کردم وشروع کردم به معرفیه خودم:

اسمم ارتانه ....تک پسریه خونواده .....به قول تومتمول!!دکتری روانشناسیه بالینی دارم وتوکلینیک شخصیه خودم کارمیکنم.سی سالمه وسااین سن اجازه ی ورود هیچ دختری رو به زندگیم ندادم ......شایدعلتش این باشه که تاحالاهیچ دختری ارزش خودشو به من ثابت نکرده به هردختری سلام کردم سریع خودش رودراختیارم گذاشت.......بدیه دخترااینه که فکرمیکنن اگه همه جوره یه پسری روساپورت کنن میتونن به دستش بیارن!!!!اینوگفتم که اگه فکری درموردمن توذهنت هست نابودش کنی.....تواونی نیستی که من یه روزی بخوام انتخابش کنم

زیرچشمی نگاش کردم انگارترسیدمن روانشناس بودم وخیلی راحت ازهرحرکتش میفهمیدم درونش چه خبره......

میخواست خونسردجلوه کنه که گفت

خب بقیه اش.....؟؟؟

مادرم الان درست پنج ساله که بهم گیرداده زن بگیرمولی بنظرت کدوم دختری رواین کره ی خاکی لیاقت منو داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حرصش گرفت

اینقدرعصبی نشوهمه پوست لبتو کندی !!!!!!!ولش کن بیچاره رو.....

باصدایی پرازخنده گفتم

اره میگفتم.....من تصمیم داشتم هیچ وقت ازدواج نکنم.....اینوبه خونواده ام هم گفتم ولی اونازیربارنمیرن هرچندوقت یه بارمنومجبورمیکنن تویه یه مراسم خواستگاریه مسخره شرکت کنم .....منم هرباریه ایرادالکی میگیرم واززیرش درمیرم

مادرم این اخری ها گفت که خودم هرکس که میخوام بهش معرفی کنم...منم سخت درگیربودم که توواردشدی.....توبهترین گزینه ای  که میتونی نقش معشوقه منو بازی کنی.......توازمن میخوای شوهرت باشم تا ازادانه ازایران بری منم ازتو میخوام زنم باشی تامادرم دست ازسرم برداره.....ولی اینو بدون نقش بازی کردن جلوی مامان من خیلی سخته خانوم.......توبایدتوری نشون بدی که انگارمنو توازخیلی وقت پیش باهم رابطه داشتیم

-شایداینطوری نظرشون نسبت به من عوض بشه!!

نمی شه.......مادرم عاشق منه ومسلماهرکسی که من انتخاب کنم هرطور که باشه ردنمیکنه وهرکس که من دوست داشته باشم رودوست خواهدداشت....................البته....مثلا....

سکوت کرده بودومسلم بودکه داره حرص میخوره

قبوله؟؟؟؟؟؟؟

بالحن خاصی گفت خوبه اینجوری نه من به تو مدیونم نه تو به من.....

خب اره .......کوچتون روردنکنیم.......

نه بالاتره.....

بالحن معمولی صداش کردم

ترسا........

اونم همونطوری گفت

بله.......

شماره باباتو بگوبزنم توگوشیم ......میخوام بدم به مادرم.......

اونم گفت

قبل ازپیاده شدن گفت

می شه دلیل تاخیرامشبتو بدونم؟؟؟؟؟؟؟؟

بیصداخندیدم

بهت که گفتم هرسوالی داری بپرس .....خودت نپرسیدی...

بالجبازی گفت

خب حالاکه پرسیدم.

عروسیه یکی ازدوستام بودمنم خودم روبابدبختی رسوندم الانم بایدسریع برگردم

اهان....

ارضاشدی.....؟؟؟؟؟؟؟؟

بایه حالت بدی نگام کردانگاربدبرداشت کرده بودازخنده منفجرشدم اونم سرخ شدمیون خنده گفتم

کنجکاویتوگفتم.....

باغرغرگفت

حالامگه من حرفی زدم؟؟؟؟؟؟؟؟

پیاده که شدراه افتادم وبراش بوقی زدم

یه هفته ای گذشت مونده بودم چه جوری به مامان بگم این ترساهم چه ادمی بودواقعاعجیب بودهمه چیزش....

بقیه اش برابعد.......باش؟؟؟؟؟؟؟؟؟




نظرات 3 + ارسال نظر
\hvsh 26 مهر 1394 ساعت 20:43 http://shogdel.blogfa.com/

لایق تو کسی نیست جزآنکسی که :
تو را انتخاب می کند نه امتحان
تو را نگاه کند نه اینکه ببیند
تو را حس کند نه اینکه لمست کند
تو را بسازد نه اینکه بسوزاند
تو را بیاراید نه اینکه بیازارد
تو را بخنداند نه برنجاند
تو ار دوست بدارد وبداردوبدارد....!!

مرسی...قشنگه

پارسا 26 مهر 1394 ساعت 20:28

مطالب جالبی بود

تااخرش روخوندی؟؟؟؟؟؟؟البته بایدبگم شمامرداکه حال وحوصله رمان ندارین تاهمین جاشم که خوندی خودش خیلیه

از کسی که بهت دروغ گفته نپــــرس " چـــــرا؟ "

مـطمئن بـاش با یه دروغ دیگه قانعـــت میکنه…
تو فـقط آروم بـکش کـنــار..

ممنون که اومدی....جمله ات خیلی باحال بود...بهت سرمیزنم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.